خدایا منو ببخش که بهت اعتراض میکنم وقتایی که دستمو با مهربونی می گیری و از پرتگاه نجاتم میدی… خدایا منو ببخش که همیشه تو نمازم همه جا هستم، الا تو نماز… خدایا منو ببخش اگه همیشه به فکر رضای همه ی هیچ ها هستم؛ ولی به فکر رضای تو که همه هستی، نیستم…......
دیروز با یه دست گل اومد به دیدنم بایک نگاه مهربون همون نگاهی که سال ها آرزوشو داشتم و ازم دریغ می کرد گریه کرد.گفت دلش برام تنگ شده می خواستم اشکاشو پاک کنم ولی نمی تونستم فقط نگاش کردم اون رفت ولی سنگ قبر من خیس خیس بود.
دیگه اشکامو بهت نشون نمی دم جای نقاشی هاتم تکون نمیدم دیگه هر چقدر کنار من نباشی به خودم اجازه جنون نمیدم دیگه روی میز برات گل نمیذارم ادای مجنونا رو هم در نمیارم هرچی خاک نشسته باشه تو اتاقت به خدا یه ذره شم بر نمی دارم نمی خوام برام بمیری تو فقط بگو نمیری ... دیگه نامه های بازم نمی خونم شبا که دیر کنی بیدار نمی مونم تو بخوای به هیچ کسی چیزی نمی گم نمی گم چشمای تو کرده دیوونم دیگه از تو هیچ سوالی نمی پرسم بی خبر می مونی از شبای غصه م دیگه هرچی اتفاق بد بیفته نمی تونی بخونی از توی قصه م دیگه راه به راه برات گل نمی چینم شب تا صبح خواب چشاتو نمی بینم شبا که با قهوه و غصه بیداری حتی بیصدا کنارت نمی شینم
خداي من امروز خيلي خستم دلم گرفته دنبال هر چيزي كه گشتم راضيم نكرد پيش هر كسي رفتم با هر كسي صحبت كردم دركم نكرد بازم دلتنگيم موند رو دلم الان شرمنده و روسياه اومدم پيش خودت ميدونم خيلي دير اومدم ولي ميدونم كه خيلي بزرگي،پس مي بخشيم ميخواستم باهات درد و دل كنم دوست دارم گوش كني خدايا خودتم مي دوني خسته شدم از بس آدماي تو دلمو شكستن از بس ازشون دروغ شنيدم خدايا دلم گرفته از بس دلخوش شدم به چيزاي الكي خدايا خسته شدم از بس كه دل به آدما بستم ،هر كي اومد فكر كردم اين يكي با بقيه فرق مي كنه،مي تونه حرفمو بفهمه ، اما نه همه مثل هم بودن عشق،محبت،دوستي،وفا،صميميت،صداقت، همه و همه قصه شدن خدايا دستم و بگير ولم نكن ميدوني چيه خداي من فكر مي كنم خيلي ازت دور شدم خيلي بد شدم ديگه از خودم خسته شدم از بدي هام از..... خدايا خودت ميدوني كه چقدر دوست دارم ولي ديگه روم نمي شد درتو بزنم آخه من ديگه اون آدمي نيستم كه قبلا بودم حس مي كنم خيلي ازت دور شدم امروز اون قده از همه خسته شدم كه ديگه صبرم تموم شد گفتم هر چه قدر هم من روسياه باشم ولي خداي من ، منو مي پذيره خدايا خسته شدم خالا كه اومدم بپذيرم كمكم كن
هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه گر میشکند حرفی نیست از دوست بپورسید که چرا می شکند گل همیشه نازم نبودی چاره سازم نکردی مهربونی به قلب پر نیازم آخه این اسمش وفا نیست راه و رسم عاشقا نیست وقتی که دلم گرفته دل شکستن که روا نیست تویی که بر سر من عشقتو منت میزاری رنجی که به من میدی پای محبت میزاری تویی که با همه مهری که میگی به من داری پس چرا سوخت دلمو به پای عادت میزاری محتاج محبتم خدایا مددی مددی شاید که خدا بگیره دست پر نیازم شاید که خدا بتونه باشه چاره سازم . . تویی که بر سر من عشقتو منت میزاری رنجی که به من میدی پای محبت میزاری تویی که با همه مهری که میگی به من داری پس چرا سوخت دلمو به پای عادت میزاری . محتاج محبتم خدایا مددی مددی شاید که خدا بگیره دست پر نیازم شاید که خدا بتونه باشه چاره سازم........
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد وسعت تنهائيم را حس نکرد در ميان خنده هاي تلخ من گريه پنهانيم را حس نکرد در هجوم لحظه هاي بي کسي درد بي کس ماندنم را حس نکرد آن که با آغاز من مانوس بود لحظه پايانيم را حس نکرد كاش قلبم درد پنهاني نداشت چهره ام هرگز پريشاني نداشت كاش مي شد دفتر تقدير عشق حرفي از يك روز باراني نداشت كاش مي شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت.........